شکست عشق

آن چه دلم خواست نه آن می شود، ،ن چه خدا خواست همان می شود .

شکست عشق

آن چه دلم خواست نه آن می شود، ،ن چه خدا خواست همان می شود .

خانه تکانی

 

   تصمیم  داشتم با یه  نفر درد و دل کنم ، اما کسی را که  مناسب باشه پیدا نکردم ، گوشه ی اتاق ، زانو به بغل نشسته بودم ، که یاد این جا افتادم . ولی وقتی می خواستم شروع به نوشتن کنم ، هیچی تو ی ذهنم نیامد . 

 فکر کردم ، فکر کردم ، تا این که تصمیم گرفتم در باره ی حال و هوای عید بنویسم . وقتی دستام رفت روی صفحه ی (کیبرد)  دیگه هیچی نفهمیدم . نا خود آگاه این نوشته ها آمد توی ذهنم............ 

   

 

 * 

 

 

خانه تکانی دل 

  

 

این روزا همه حال و هوای عید را دارن.همه در تکا پو هستند که بتونند یه عید خوب را داشته       با شند و  یه سال نو را با کلی امید و آرزو شروع کنند.  

 

هر کجا نگاه می کنم ، سرود آمدن بهار را می خواند . ولی دل من انگار خیال خانه تکانی ندارد . انگار می خواهد ، یک سال دیگر را با خاطره های از دست  رفته  بگذراند .  خاطره هایی  که روز و شبش شده است و هر لحظه به یاد آن هاست و همیشه آرزویش به عقب بر گشتن زمان است. 

چه آرزوی محالی.... 

بازگشتن زمان به عقب و یا توقف آن ، اگر این گونه می شد ،دیگر سنگ روی سنگ بند نبود ، چون دل من غوغا به پا می کرد . 

 اما این  آرزو های بر باد رفته  دیگر  باید به  دست  فراموشی باد سپرده شوند و آرزو های جدید جای گزین آن ها شوند. 

 باید تا وقت هست ، خانه تکانی  دلم را شروع کنم.......... 

  

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد