از این جهان شیشه ای
من از همه بریده ام از این جهان شیشه ای
نگاه های بیخودی و کینه های ریشه ای
دلم گرفته از سکوت سوال ها ی بی جواب
خیال های بی دلیل و خنده های توی خواب
چه بی تفاوت و غریب کنار هم نشسته ایم
در این جهان شیشه ای چه بی صدا شکسته ایم
هوای عشق می کنم در اوج لحظه های شاد
هوای خنده ها ی نو و گم شدن میان باد
قسم به لحظه های عشق مرا ببر از این قفس
مرا ببر به بی کران بمان برای یک نفس
بیا و باز هم مرا پر از امید ناب کن
در این جهان شیشه ای مرا دوباره خواب کن