تموم شد تـرانه
به پایان رسیدم
اگـر گـریه کردم
اگـر دل بـریـدم
تـمـوم شد تـرانـه
قـلـم را شکستم
به کنجی خـزیدم
به ماتم نشستم
نوشتم سکوتـو
صدا میشنیدی
به هر خط شکستم
تو گفتی ندیدی
می تونستی از تب
تـرانـه بسازی
دلی رو که بردی
دوباره بـبـازی
می تونستی ماهو
به خـوابـم بیاری
رو پیشونی شب
سـتـاره بـذاری
اگـر بـی اجــازه
تو شعرم نشستی
چرا دل بـریـدی
چرا دل نبستی
تموم شد تـرانـه
چشات غرق خوابه
سوال مـن از تـو
هنوز بــی جوابه
*