سلام نازنینم!
اگر از حال من خواسته باشی
می گویمت ،خوب نیستم
من با مدادم !من با خاطرات تو!
من با نبودنت!با ندیدنت !
بسیار دلتنگ توئیم.
می خواهم برایت بنویسم
میدانم که دوست میداری
میدانم که شادمان می شوی
اما مهربان، نمیتوانم !
نه !نمی توانم!
نه !تا زمانی که نیایی
امروز بیا!
شاید دیگر فردا نباشم.
*
ساده نبود از تو گذشتن برام
ساده نبود کوچ تو از لحظه هام
ساده نبود قصه بی تو بودن
ساده نبود هق هق شب گریه هام
چه ســـــــاده دل بریدی
اشــــــــــک منو ندیدی
خطی رو خاطرات قشنگمون کشیدی ...
*
دل مرده
خداونــــــــدا بگیر از من دگــر این زندگـــــانی را
که دور از روی یــــار خود نمی خواهم جوانی را
چه سود از بودن و تنها نشستن،خون دل خوردن
به لبخندی نهــــــــــان کردن ، غم و درد نهانی را
طنین گریــــــه ام عرش خـــــــــدا را لرزه اندازد
ز سوز شعله آهــــــــــــــم ، بسوزانم جهانی را
برای کشتنم رنج جــــــــــــــــدایی را مدد گیرد
نگر یکرنگی و هم داستانی و تبــــــــــــــانی را
خداوندا اگر وصلـــــــش نمی بینم ، تو یاری کن
که گویم خسته دل بدرود این دنیای فانـــــی را
*
جوونی کردن به دله نه به سن و سال
آدم باید دلش جوون باشه نه شکل و ظاهرش
و من مدتیه که احساس پیری می کنم
چون دلم خیلی وقته که جوونی نکرده
دیگه از خوردن این همه قرص خسته شدم
و خسته از قلبی که مدام تیر می کشه و ساز مخالف می زنه
این روزا دیگه از خودمم خسته شدم .
*